کد مطلب:53143 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:323

یگانگی نور پیامبر با علی











ابن عباس گوید: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودیم كه علی علیه السلام فراز آمد، تا چشم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آن حضرت افتاد به رویش لبخندی زد و فرمود: مرحبا به آن كه كه خداوند او را پیش از هر چیز آفرید؛ خداوند پیش از هر چیز نوری آفرید و آن را دو نیم كرد، از نیمی مرا و از نیم دیگر علی را آفرید، پس همه چیز از نور من و نور علی پدید آمده است، ما تسبیح خدا كردیم و فرشتگان نیز تسبیح كردند، و ما تكبیر گفتیم و فرشتگان نیز تسبیح كردند، و ما تكبیر گفتیم و فرشتگان نیز تكبیر گفتند، و این تسبیح و تكبیر آنان به آموزش من و علی بود.[1] .

امام كاظم علیه السلام فرمود: خدای بزرگ نور محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام را از اختراع و نور عظمت و جلال خویش آفرید. چون خواست محمد صلی الله علیه و آله و سلم را بیافریند آن نور را دو نیم كرد، از نیم اول محمد صلی الله علیه و آله و سلم را و از نیم دیگر علی علیه السلام را آفرید، و از آن نور هیچ كس دیگر را نیافرید.[2] .

در حدیثی آمده: فاطمه علیهماالسلام عرضه داشت: ای رسول خدا! ندیدم درباره علی چیزی بگویی، فرمود: علی جان من است، مگر دیده ای كه كسی درباره خود چیزی بگوید؟!...[3] .

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به نمایندگان ثقیف فرمود: سوگند به خدایی كه جانم در دست اوست یا نماز می خوانید و زكات می پردازید یا آنكه مردی را به نزدتان گسیل می دارم كه به منزله جان من است.[4] .

از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره برخی از یارانش پرسش كردند و حضرت پاسخ داد؛ كسی گفت: پس علی چه، فرمود: تو از مردم پرسیدی و از خودم كه نپرسیدی[5] (یعنی علی علیه السلام به منزله خود من است و هر شناختی كه از من دارید علی نیز همان گونه است).

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگام مباهله با نصاری نجران فرمود: خداوندا! این علی، جان من است و او نزد من با جانم برابر است، خداوندا! این فاطمه برترین زن جهان است. خداوندا! اینها (حسن و حسین) دو فرزند و دو نوه من اند، من در جنگم با هر كه با آنان در جنگ است، و در صلح و سازشم با هر كه با آنان در صلح و سازش است.[6] .

امام صادق علیه السلام فرمود: در جنگ احد هنگامی كه همه از اطراف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گریختند، حضرت رو به آنان كرده، می فرمود: من محمدم، من رسول خدایم، من كشته نشده ام و نمرده ام. فلانی و فلانی متوجه او شده، گفتند: اینك كه گریخته ایم نیز ما را به فسوس و مسخره گرفته است! آن گاه تنها علی علیه السلام و ابودجاجه سماك بن خرشه رحمة الله با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پایدار ماندند، پیامبر او را فرا خواند و فرمود: ای ابودجاجه! تو هم باز گرد كه بیعتم را از تو برداشتم؛ اما علی بماند زیرا او از من است و من از اویم.

ابودجاجه بازگشت و در برابر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نشست و در حالی كه اشك از دیدگانش جاری بود گفت: نه! هرگز! به خدا سوگند (نمی روم)؛ و سر به آسمان برداشت و گفت: نه، به خدا سوگند، من دست از بیعت خود نمی كشم، من با شما بیعت كرده ام، پس به سوی چه كسی بازگردم ای رسول خدا؟ به سوی همسری كه می میرد، یا خانه ای كه ویران می شود، و دارایی ای كه پایان می پذیرد و اجلی كه نزدیك شده است؟ در این حال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حال او رقت آورد. ابودجاجه به كارزار ادامه داد تا زخمها او را از پای در آورد و در گوشه ای افتاد و علی علیه السلام در گوشه دیگر بود، چون او از پای در افتاد علی علیه السلام او را به دوش گرفت و به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد...[7] .

علی علیه السلام فرمود: در روزگار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون پاره تن او بودم، مردم به من مانند ستاره ای در افق آسمان می نگریستند، سپس روزگار مرا فرود آورد تا آنكه فلانی و فلانی را با من برابر ساختند، سپس مرا با پنج نفر برابر كردند كه برترین آنها عثمان بود!! گفتم: ای اندوه! اما روزگار به این هم بسنده نكرد و از قدر من آنقدر كاست كه مرا با پسر هند (معاویه) برابر ساخت![8]









    1. عبقات الانوار، تعریب شده125:4.
    2. همان:121.
    3. كفایة الطالب، باب71 ص289.
    4. ینابیع المودة:38.
    5. بحارالانوار 296:38.
    6. همان49:37.
    7. بحارالانوار107:20.
    8. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید.326:20 نقل از امام علی بن ابی طالب علیه السلام، ترجمه حسین استاد ولی، ص.65-63.